Lustrous moon & venus & love
Lustrous moon & venus & love

God is one


16 مرداد 91

امروز تولد خانم طالقانی إ........

هر سال یه هفته جلوتر می گشتم دنبال مناسبترین چیزها که بهش تقدیم کنم....خیلی از تاریخ ها تو ذهنم حک شده بودن و برام خیلی مهم بودن جوری که هیچ وقت از یاد نمی بردمشون...الان هم همین طوره هنوزم خانم طالقانی تکه تکه،هنوزم دوسش دارم و دلم براش تنگه تنگه اما دیگه از اون احساسات شدید خبری نیست (احساسات شدید رو یکی دیگه ربود الان فقط  مثل آدم دوسش دارم)

و این نوع دوست داشتن  باعث شد که تا تاریخ رفت رو 16 مرداد ، این گوشیم بود که خبر داد امروز تولد کسی هستش که یه روز واسه خریدن کاغذ کادوی تولدش همه مغازهای شهرو زیر پا میذاشتم اما حالا باید گوشی بهم یادآوری کنه که امروز تولدشه

یه حسی بهم دست داد ، یه لحظه ناراحت شدم که چرا  دیروز یا پریروز یادم نیفتاده بود که فردا یا پس فردا تولد خانم طالقانی إ.......؟؟؟

آه خانم طالقانی عزیزم بی صبرانه منتظر دیدارت هستم.....اما نمی دونم کی ؟!

یعنی تو این چند روز می تونم ببینمتون؟! آخه شما بهم قول داده بودین حداقل تو مراسم های بیت النور همدیگرو میبینیم!

اون روز یعنی آخرین روز سال سوم راهنمائی خودتون بهم  دلداری می دادین و می گفتین زینب نارحت نباش.....تو که دیگه منو میبینی ، شمارمو داری زنگ میزنی ، اس ام اس میفرستی...اما خانم طالقانی من اون موقع به دیدن هر روز شما عادت کرده بودم و این وعده و وعیدها قانعم نمی کرد ، تو بغلتون بودم و اشک می ریختم  و حسرت تمام اون 3 سال که در کنار شما بزرگ شده بودم ، تمام خاطرات از جلوی چشمهای بسته و اشک آلودم گذر می کردن و شما می گفتین زینب خواهش می کنم بسته ، اینطوری منم ناراحت می کنی.... تا مدت ها تو ذهنم  کلی صحنه  ازتون داشتم....اون لحظه هایی که تو مدرسه از این سره سالن تا اون سره سالن که شما بودین می دویدم و می پریدم بغلتون هنوزم یادمه ، یادمه که بچه ها چقدر حسودیشون میشد  ولبو لوچشونو گاز میگرفتن که زشته ، البته شایدم به رابطه من و شما غبطه می خوردن ، اینکه من انقد با شما صمیمی بودم........

یادتونه سره کلاس چه چشمک هایی بین ما رد و بدل میشد؟؟؟ بعد از یه مدت به هر کسی چشمک می زدم می گفتن عین خانم طالقانی چشمک می زنی ، جفتتون عین هم هستید.....یادمه یه بار واسه عذرخواهی اومدم سراغتون تو دفتر معلما....تنها بودین گفتم خانم طالقانی حلالم کنید من اون روز.....اما شما اصلا از دست من ناراحت نبودین گفتم که من از اون روز عذاب وجدان داشتم....بهم خندیدین گفتین آخه واسه چی زینب؟ زمستون بود تو جیب ژاکتتون تسبیحی بود که بیرون آوردین وبهم هدیه دادین و باز با لبخندی دلمو دگرگون کردین!

من رفتم و از اون روز سرگرمیم اون تسبیح بود ، اون بود و هر ذکری که می گفتن برای سلامتی آدما خوبه رو با اون تسبیح انجام می دادم....

یادمه عکاس مدرسه من بودم...من بودمو دوربین یاشیکامو تمام مراسم های مدرسه ، اون دوربین بدون من  مشهد رفته بود سوریه رفته بود و دائم در تکاپوی عکس برداری ....هنوزم دارمش..

اما هروقت پنهانی از شما عکس می انداختم همه عکس ها می سوخت ، یادمه یه بار دوربین با مسئولین مدرسه رفته بود مشهد و عکس های رنگارنگی گرفته بودن اما وقتی ته ته اون فیلم ، دورا دور یه عکس رنگارنگ از شما گرفتم باعث شد به صورت خیلی تصادفی  دره دوربین رو قبل جمع کردن فیلم باز کنم و تمام فیلم بسوزه و عکس های مشهد بپره....چیکار کنم در حسرت داشتن یه عکس از شما بودم ، یادتون نرفته که هیچ وقت با من عکسی ننداختید؟؟؟

راستی دفتر حدیث هامو که به عشقه شما و زنگ شما درست کرده بودم رو هنوزم دارم ، خیلی ازشون استفاده می کنم...خصوصا قسمت هایی که طبقه بندی شده س ، یادتون هست که چقد دلتونو می بردم؟ اون موقع بهم میگفتین پاچه خواری نکن زینب....

همه بچه ها می دونستن که از اون 2 روزی که روزه کاریتون نبود متنفر بودم....اون 2 روز به 4 روز دیگه فکر می کردم تا اون ساعت ها بگذره ، وای دیدن شما خیلی خوشحالم می کرد به خاطره همین تا موقعیت رو مناسب می دیدم از معلما اجازه می گرفتم و می رفتم دفتر حضوروغیاب رو تو کلاس ها می چرخوندم ، فقط به عشقه اینکه چند ثانیه شما رو در حال امضاء کردن اون دفتر تو هر کلاسی ببینم.... برنامه کلاساتون رو از خودتون بهترمی دونستم...اینکه هر ساعت تو کدوم کلاس هستید...به خاطره دیدن شما بچه ها رو بهونه می کردم وبعد از هر زنگ می یومدم جلو در کلاسی که شما بودید و مثلا منتظر دوستام هستم اما شما همیشه متوجه کارام بودین و با یه چشمک به سمت پله ها می رفتید من که می دیدم دارید دور میشید بدو بدو دنبال شما و از پشت می پریدم بغلتون....و تا دم دفتر باهاتون میومدم.........وای چقدر اون موقع این کارا لذت داشت....

سوم راهنمایی بودیم که قبول کردین زحمت درس علوم مارو بکشید و یکسال تحملمون کنید، تا اون موقع منو با درس علومتون و تعصبی که بهش داشتید و اینکه اگه معلم علومت باشم تمام این حرفاتو پس می گیری، می ترسوندین ولی همون اولین جلسه بهتون نشون دادم که من به خاطره دوست داشتن شما هر کاری می کنم و از سخت گیری های شما هم هیچ واهمه ای ندارم و همون جلسه اول داوطلبی فصل 1 رو به صورت واو به واو به خدمتتون رسوندم و خوب فهمیدین که علوم که سهله هر درس سختی ام با شما داشته باشم بازم  تاپ ترین خواهم بود....

از اون روز به بعد سوگلی کلاساتون بودم بچه های درس خون تر زنگای علوم خودشونو می کشوندن کنار و همیشه منو به عنوان داوطلب  به شما معرفی میکردن یادمه یه بار سوال سختی پرسیدید همه دستا رفت بالا و جواب های متنوعی شنیده میشد اما به محض شنیدن پاسخی که من دادم برقی از چشماتون گذشت ولبخندی نثارم کردین که آفرین این درسته....همه بچه ها شروع کردن: بله دیگه خانوم از اولشم باید از زینب می پرسیدید........ و شما گفتید نمی دونم زینب منو دوست داره یا علوم رو که انقد خوب می خونه ؟ که همه بچه ها با هم جواب دادن علوم رو با شما دوست داره......یادمه کار به جایی رسیده بود که معلمای دیگه ام به شما حسودیشون میشد و چن تاشون مستقیما تو چشام نگاه کردن و گفتن خوش به حال خانم طالقانی که تو اینجوری دوسش داری.....

 خاطرات خوشی رو لابلای دفترچه خاطرات سالهای زندگیم حک کرده م......همشون رو دوست دارم چه بد چه خوب.....خانم طالقانی یه سرفصل تازه تو زندگیم باز کرد، من مدیونشم

تولدت مبارک خانم طالقانی جوون....................

 



نظرات شما عزیزان:

فاطمه
ساعت12:28---4 شهريور 1391
سلام عزیزم وبلاگ زیبایی داری خوشحال میشم به من هم سربزنی منتظرتم نظریادت نره گلم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 338
بازدید کل : 7093
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 338
بازدید کل : 7093
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->